من این پیرمرد را خیلی دوست دارم! با انکه لااقل از حیث اعتقادی هیچ شباهتی نداریم. از کودکی تا الان هر وقت دیدمش، یا بطری شرابش در دستش بوده، یا پیپ و سیگار. اگر عیاشی سه وجه داشته باشد، دود و شراب و زن! من از دو سومش بیزارم.
این پیرمرد، عجیب برایم محترم است. هیچگاه هم مشتاق بحث اعتقادی با او نبودم، چون میدانم کمتر از من از دین نمیداند که بیشتر هم میداند. شاید از چند صد جلد کتابی که در اتاقش تا سقف چیده، دهها جلدش از مذهب است.
...
از گور بان
دندان جلو بالا سمت چپم (سمت چپ خودم) مصنوعیه. داستانش درازه که چطور شد. خلاصه بگم توی نه سالگی توی یه بازی نه چندان خرکی خوردم زمین و اینطوری شد.
حالا بعد از 20 سال فکر کنم عفونت کرده و یه کمی لق شده. میدونم اگه برم دکتر میگه که باید این یکی رو از جا بکنم بندازم دور و یکی دیگه جاش بزارم که مطمئنا یه هفته بدون دندون هستم.
پس
این هفته که مشغولم. اما هفته بعد میخوام برم پیش دکتر و یه وقت ازش بگیرم.
و اگه گفت الان بشین هم قبول نکنم. چند ساعت قبل از این که برم مطب این دندون من که یه کمی لق هم هستش میخوام خودم درش بیارم. شاید بتونم و اگه تونستم من جزو معدود کسایی هستم که یه دندون مثلا شیری رو با دست خالی میخواد بکنه.
اگه انجامش دادم عکساش رو میفرستم.
سال به صورت خیلی مفتضح و آشغالی تحویل شد. فکر کنم امسال گند ترین سال عمرم را داشته باشم. بدون بمب بدون موزیک. مارا چه میشود.
سال ریدن به نحوهی زندگی مبارکمان باشد